تفهیم اتهام


درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن


اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن


به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن


شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن


شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن


لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن



علیرضا بدیع



نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد