نقد فیلم 50/50




بعد از دیدن فیلم 50/50 بلافاصله دارم این یادداشتو می نویسم چون نمی خوام حسی که این فیلم بهم داد از بین بره. 50/50 برای من فیلم ویژه ای بود. نمی تونم این اتفاق رو که این فیلم رو توی این شرایط روحیم دیدم نادیده بگیرم.


مدتیه که همه ش فکر میکنم که من به طرز عجیبی توی زندگیم دارم سعی می کنم که خوب باشم. کارامو درست انجام میدم. ولی دنیا و آدمای دیگه اذیتم میکنن. حس میکنم کسایی که دورورمن عوضین. و این فیلم به شدت در ایجاد حس همذات پنداری تو این مورد موفق عمل می کنه.


تو افتتاحیه فیلم می بینیم که آدام  آدم خوبیه. به کاری که براش حقوق می گیره اهمیت می ده در حالیکه این کار برای رئیسش مهم نیست یا اینکه همکارش به صورت اعصاب خوردکنی رفتار محیط کارو رعایت نمی کنه و بلند بلند با تلفن صحبت می کنه و نمی ذاره آدام به کارش برسه. یا ایکه اون پشت چراغ قرمز وایمیسه با اینکه ماشینی رد نمیشه در حالیکه بقیه همینجوری بدون توجه به چراغ اونو رد می کنن. دوست دخترش نه تنها براش ساک نمی زنه، حتی 3 هفته بهونه میاره و باهاش سکسم نمی کنه. ولی اون بهش سخت نمی گیره حتی براش وسایلشو مرتب می کنه. خلاصه اینکه حسابی آدم خوبیه  وقتی کسی خوب نیست.


ولی یهو دنیا تو کاسه ش میذاره. وقتی برای یه درد کمر پیش دکتر میره می فهمه که سرطان داره. به اون صحنه فکر کن که با ناباوری به دکترش می گه امکان نداره من سرطان بگیرم من الکل و سیگار مصرف نمیکنم! حتی ورزش می  کنم! غافل از اینکه مشکل از کاراش نیست. اون کارشو خوب انجام داده. دنیاس که اذیت می کنه.


وقتی دکترش که نقشش به عنوان نمادی از دنیا خیلی عالی نوشته شده (چون بدون ذره ای ترحم یا دلسوزی خبرو بهش میده) براش توضیح میده که بیماریش ژنتیکیه نمی تونستم نخندم. آدام کار اشتباهی نکرده حتی از بقیه خیلی بهتر بوده. ولی این توی وضعیتش تفاوتی ایجاد نمی کنه. خوب بودن جایزه ای نداره.


البته آخر فیلم آدام در کنار روانپزشکش و بعد از عمل موفقیت آمیزش روی خوش دنیا رو می بینه. چیزی که امیدوارم برای من هم صادق باشه.


فیلم چیزای زیادی داشت که چشممو گرفت. مثلن نقش کایل. چقد به آدام حسودیم شد که من اینجور کسیو کنارم ندارم. بار طنز فیلم روی دوش اونه و خیلی خوب از پسش برمیاد.


دوست دختر آدام هم پتاسیل خیلی خوبی داشت که تا حدودی از این پتانسیل استفاده شده بود ولی بخشی از اون هم هرز رفت. اون صحنه ای که نقاشیو پس نگرفت و گفت برای تو کشیدمش و یا وقتی سر میز شام یه مادر آدام گفت که ازش مراقبت میکنه درحالیکه میدونست نمی تونه واقعن عالی بودن. می شد جوری بشه که تماشاچی سر دوراهی دوسش داشتن یا نداشتنش گیر کنه یا دلش براش بسوزه. ولی با خام دستی این موقعیتو خراب کردن و با صحنه های مختلفی (و مخصوصن با صحنه ی خیلی بد آتیش زدن نقاشیش) آب پاکی رو روی دست تماشاچی ریختن که باید از اون بدش بیاد. از نکته ی جالب خرید سگ هم نباید گذشت.


مادر آدام و کاترین روانپزشک آدام هم نقش های استانداردی بودن که خوب در اومدن. هرچند که صحنه ی آخر فیلم که آدام با کاترین سر قرار میرن تقریبن بدترین قسمت فیلمه. جوری که آرزو می کردم بعد از خوب شدن آدام بی خیال رابطه ی عاشقانه ش با روانپزشکش می شدن. ( باز جای شکرش باقیه که قبل از اینکه تماس جسمی بینشون برقرار بشه فیلم کات شد و تموم شد. اگه می بوسیدش فاتحه ی فیلم خونده بود) شاید نویسنده خواسته با دادن این عشق به آدام بدبختیایی که به ناحق سرش اومده رو جبران کنه.


نقاط بد فیلم کم نبود و تا الانم به چند تاش اشاره کردم که به نظرم اگه نبودن فیلم به یه فیلم موندگار تبدیل میشد. مهم ترین نقطه ضعف به نظرم احساسی شدن بعضی از صحنه ها بود. البته دستان یه آدم سرطانی که داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه نمی تونه از کلیشه فرار کنه. هرچند کارگردان نخواسته بود که فیلمو احساسی کنه و گریه ی مارو در بیاره (مقایسه کن با فیلمای ایرانی) ولی یه جاهایی  میشه دید که کنترل این کار از دستش در رفته. شاید می شد با چند تا کات سریعتر جلوش رو گرفت. (برای اینکه بفهمی منظورم چیه کافیه به شات بسته ی بچگانه ای فکر کنی که از صورت آدام گرفته شده بود وقتی داشت بوسیدن دوست سرطانیش توسط زنشو نگاه می کرد).


یکی دیگه از پتانسیل های فیلم نقش پدر آدام بود که واقعن حروم شد. میشد چن تا سکانس خوب باهاش درآورد.


یه چیزی که همه ش به اون فکر می کنم اینه که نویسنده یا کارگردان حسابی از دست زنا شاکی بودن! رفتارشون با کاراکتر دوست دختر آدام اینو کاملن نشون میده. خلاصه تعجب نمی کنم اگه بشنوم کارگردان از زنش طلاق گرفته یا با زنا مشکل داره یا احتمالن همجنس بازه!


چیز جالب دیگه عشق کایل به آدام بود که باز هم اغراق بهش لطمه زد. میشد صحنه ی دیدن کتاب راهنمای سرطان رو کم تر تو چشم ساخت یا اون دیالوگ "اگه من زنت بودم هر روز برات ساک میزدم" رو حذف کرد چون به زیبایی و غیرمستقیم با همین نفرتی که کایل به دوست دخترای آدام داشت وبا همراهیش ما عشقشو درک کرده بودیم.


به عنوان حرف آخر اینکه فیلم خوبی بود که همونقدر که می شد فیلم بهتری باشه تونسته بود از فیلم بدتر شد و کلیشه شدن فرار کنه. من هم که به دلایل شخصی ازش خوشم اومده بود.